من و تو

قصه های من و همسری

صبا اکثرا سیام ساعت 6 میره بیرون و کارای بانکیش و انجام میده و وقتی میاد همه جای بدنش یخ میکنه و میچسبه به من که گرمش کنم و منم اون موقع ها دستم و میکشم رو بدنش و کلا گرمام و بهش منتقل میکنم و کلی هم بوس  یعنی این کاااااار هر روز طی میشه و دیگه عادت شده که اگه خدا نکرده یه روز من این کارو نکنم  سیمک فک میکنه که یادم رفتتش  امروز صبح از خواب بیدار شدم و دیدم همسری سر جاش نیست و خوابیدم بعد وقتی اومد تو اتاق بیدار شدم و مراحل یکی یکی طی شد تا همسری گرم شه ولی برعکس هر روز دیدم خودش گرمه و ولی من طبق عادت بازم میخواستم گرمش کنم    بعد که گرم شد خوابیدم و دوباره بعد از یک ساعت همسری و دیدم دوباره اومد تو اتاق و ب...
7 دی 1392

آرزوی بر دل مانده من

دیروز کلا خونه قدیمیمون بودیم  بعد از یه مدت دوری ، با همسری تو خونه فیلم دیدیم و ناهارو شام خوردیم ولی نمیدونم چرا من همش میمونم تو آشپزخونه   موندم همه خانوما اینجوری هستن یا من همش میمونم  هیچ کاری هم ندارمااا - اما یه ظرفای صبونه بود و یه ناهار درس کردم و یه ظرف ناهار همش تو آشپزخونه بودم اگه قرار باشه من همش تو آشپزخونه بمونم خب چه فایده داره   امااااا وااااااااای انقده خوب بود همش خودم و لوس میکردم واسه شوهریم ، آخرشم دعوامون شد   آخه مشکل اینجاس که سیامک ازون ترکیسمای اصیل بود و نسبت به زبان مادریش حساسیت کامل داشت طوری که وقتی داداشش با یه خانوم کاشانیه فارس ازدواج کرد هی زن داداشش و اذیت میکرد که تر...
3 دی 1392

روزهای من

یلدای همه دوستای گلم و نی نی خوشگلم مبارگ  صبا که بیدار میشم طبق عادت که همیشه پشتم به همسری هست و میخوابم بر گشتم ببینم سیامک چه جوری خوابیده و بر عکس همیشه که زود میره بیرون و جاش و خالی میبینم دیدم راحت چشماش و بسته و دستش زیر سرمه وقتی نگاش میکردم ، دلم واسش تنگ شده بود این روزا احساس میکنم بیشتر از همیشه عاشقش شدم و این اذیتم میکنه هر لحظه دلم میخواد کنارم باشه و حرفای خوب خوب بشنوم نمیدونم چرا اینجوری شدم ولی این حالتم و اصلا دوس ندارم ، من تاحالا هیچ وقت به کسی یا محبت کسی نیاز نداشتم .. والی الان .......... دیگه دارم فک میکنم کاش زودتر نی نی بیاد که من یکم مشغولش شم و این چیزا یادم بره البته : این نوع دوس داشتن خ...
1 دی 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من و تو می باشد